زندگى كرديم اما باختيم / كاخ خود را روى دريا ساختيم لمس بايد كرد اين اندوه را / بر كمر بايد كشيد اين كوه را زندگى را با همين غم ها خوش است / با همين بيش و همين كم ها خوش است زندگى را خوب بايد آزمود / اهل صبر و غصه و اندوه بود باختيم و هيچ شاكى نيستيم / بر زمين خورديم و خاكى نيستيم
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد بــوی خــاک بلنــد می شــود امــا اینجــا بــاران کــه میزنــد بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود...
شیشه نازک احساس مرا دست نزن ! چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!! آن که میگفت که احساس مرا می فهمد … کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
_..-♥*°*♥-..~~~ _..-♥*°*♥-.._ دیشب که باران آمد… مےخواستم سراغت را بگیرم … اما خوب مےدانستم این بار هم که پیدایت کنم، باز زیر چتر دیگرانے... _..-♥*°*♥-..~~~ _..-♥*°*♥-.._ رفت! بی آنکه مرا به خدا بسپارد! نمیدانم مراازیادبرده بود، یا ...
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود وخدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه ...
درد يعنــي عاشــقانه هــايي که مــينويــســي هــمه را به يــاد عشــقــشان بينــدازد و تو همــچنــان بنــويــسي بــدون اينــکه عــشق کــسي باشــي يا حــتي در يــاد کــســي...!!!