باز در کلبه ی عشق، عکس تو مرا ابری کرد. عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک ، چشم مرا جاری کرد..
آپدیت شده دوشنبه ۲۰ خرداد ۹۲ در ۱۴:۰۱ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
کانـــدیدا، رأی آورد! تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد! شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد! کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد! و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است!
روزے مـے رسَـد بـے تفـآوتـے هآیَت رآ بـآ جآےِ خآلـے امـ حِـس ڪُنـے و شآیـد دَر دلـت بـآ بُغض بگـویـے ڪآش اینجآ بـود آن وَقـت است ڪــہ مے فَهمـے چِقدر زود دیـر مـے شَود
رای نبودن که . . . همیشه لازم نیستــــــــــراه دوری رفته باشی... میتوانی همین جا...پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی... خیالت همیشه هست…امروز دلم خودت را میخواست...كاش بودی...دلتنگتم روزی كسی را پیدا خواهی كرد... كه گذشته ات برایش اهمیتی ندارد.... چون می خواهد آینده ات باشد.... کسی که در برابر خداوند زانو می زند....می تواند در برابر هر کسی ... ایستادگی کند
دیگر بازی بس است.... شمشیرت راکنار بگذار...! بیادستهایمان رابشوییم وچیزی بخوریم. راستی چرا دستان تو خونین اند وپشت من میسوزد....؟!
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است