امشب هزار و یک شب است با قصه ای تلخ .. آسمان ابری ست و هنوز باز است پنجره ای که خواب ماه می بیند !
مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ 1300 نه لباس ِ سربازی*ام مانده است نه فرمانده*ام نه متفقین مانده*اند نه روسپی*های لهستانی نه پل ِ عابر ِ پیاده*ی ِ مخبرالدوله / نه عابرهایش نه آن دخترکی که دستش در دست ِ مادر ِ نان ِ سنگک در دست .. نه نان و نه نانواها .. نه همبازی و همپالکی*هایم ... مثل ِ پیرمرد ِ متولد ِ 1300 ... از مــــــــــــن تنهــــــــــــــــــایی مانده است .....
وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن : به تمام جزئیاتش به لبخند بین حرف هایش به سبک ادای کلماتش به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش به چشم هاش خیره شو دستهایش را به حافظه ات بسپار گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند
اختــراع تلفـن بـــــزرگـــــتـــرین خیــــانت بــــه بشــــریـت بـــود . . .! خـــداحــافظـــــی بـــایــــد رو در رو بــــاشه . . .؛ گــاهــی اوقـــات اشـک هــا ، آدم هــا رو بیـــدار میکــنن . . . لعنــت بـــر خـداحــافـظــــی هـــای تـلـفـنـــــی . . .!.
حواست باشه هر کسی زنگ قلبتو زد زود در رو باز نکنی... بعضیها مثل بچه های مردم آزارند... در میزنن و فرار میکنن...!!
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی... گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری... انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... ...
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید ؟؟؟ او که تمام زندگی اش “شیرین” بود... !؟ همیشه در حالی که... یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده! یه عالمه اشک توی چشماته! یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده... باید بگی : خب... خدافظ...