الهی خواب خواب بری وقتی چشمت رو هم می ره زبونت و مار بگزه وقتی داره دروغ می گه اینو بدون هر جا باشم، سایه تو با تیر می زنم بگذار که اعتراف کنم دشمن جون تو منم نوبتی هم باشه دیگه این دفعه نوبت منه نقشه ای که دارم برات ریشه تو از جا می کنه خون کثیف تو رو بدون یه روز با دستام می ریزم بشین و منتظر بمون یه روزی بیام سراغت عزیزم نوبتی هم باشه دیگه این دفعه نوبت منه نقشه ای که دارم برات ریشه تو از جا می کنه ...
یوسف و زلیخا را بی خیال ! من در آغوش همین پیراهن یادگاری هزار سال جوان تر میشوم . . . !
گوش تا گوشه ی صحرا بخواب و نهراس. شیرها خاطرشان هست که آهوی منی...
چه فرقی دارد ، پُشت میله ها باشی ؛ یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن ، وقتی که آرزوهایت ، در حبس باشند !
از "او"هاي شعرهاي قبلي ام نترس "او" که کسي نبوده!!! او تــــــــ?ـــــو بودي وقتي هنوز نيامده بودي
بعضي حرفا رو نميشه گفت بايد خورد... ولي بعضي حرفا رو نه مي شه گفت نه ميشه خورد مي مونه سر دل!... ميشه دل تنگ! ميشه بغض!.... ميشه سکوت
چـــــــقـدر محکـم احساس ِ دوستــــ داشتن را مُشتــــ کرده اي خود ِ تــ ـ ــو هــــــم باور نداري که اين مُشتـــــ خالي ستــــ . . باز کن مُشتتـــــ را
فکــر مي کــردم در قلب تــ ـــ ـــو محکومم به حبــس ابد!! به يکبــاره جــا خــوردم ... وقـــتي زندان بان برســـرم فرياد زد: هــي.. تــو آزاديـــــ! . . . و صـــداي گامهاي غريبهـــ اي که به سلـــول من مي آمـــد