داستان های آموزنده
توسط
در تاریخ دوشنبه ۰۶ شهریور ۹۱ در ساعت ۲۱:۱۲ (1384 نمایش ها)
[SIZE=3]راه حل ناسا و روسیه برای نوشتن درفضا
هنگامی که ناسابرنامه ی فرستادن فضانورد به فضاراآغازکردبامشکل کوچکی روبروشد.
آنهادریافتند که خودکارهای موجود،درفضابدون جاذبه کارنمی کنند.(جوهرخودکاربه سمت پایین جریان نمی یابدوروی سطح کاغذ نمی ریزد...)
برای حل این مشکل تحقیقات آن هابیش ازیک دهه طول کشید،12میلیون دلارصرف شدودرنهایت آن هاخودکاری طراحی کردند که درمحیط بدون جاذبه می نوشت،زیرآب کارمی کرد ،روی هرسطحی می نوشت وازدمای زیرصفرتا300درجه سانتی گرادکارمی کرد!!!
امّاروس هاراه حل ساده تری داشتند.
آن هااز مداد استفاده کردند![/SIZE]
[HR][/HR][HR][/HR][COLOR=#000000][FONT=tahoma] "اثبات وجود خدا"[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت : من باور نمیکنم که خدا وجود دارد .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مشتری پرسید : چرا باور نمیکنی ؟[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]آریشگر جواب داد : کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد ؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند ؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شدند ؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی هم وجود داشت ؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج وجود داشته باشد .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند . آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت . به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده . ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مشتری برگشت و دوباره واردآرایشگاه شد و به آرایشگر گفت : میدونی چیه ! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]آرایشگر گفت : چرا چنین حرفی میزنی ؟ من اینجا هستم . من آرایشگرم . همین الآن موهای تو را کوتاه کردم .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مشتری با اعتراض گفت : نه آرایشگرها وجود ندارند. چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]آرایشگر گفت : نه بابا ! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]مشتری تاکید کرد : دقیقا نکته همین است . خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند .[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]
[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=tahoma]برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد . . .[/FONT][/COLOR]