خدایا با من حرف بزن
توسط
در تاریخ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۱ در ساعت ۱۲:۵۷ (1206 نمایش ها)
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.کودک نشنید .او فریاد کشید: خدایا: با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد.اما کودک گوش نکرد.او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا: بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید.او فریاد کشید خدایا: معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید.او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست كشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد.برای مشاهده در ابعاد واقعی کلیک کنیداو هیچ درنیافت و از آنجا دور شد. !!؟![]()