توسط در تاریخ جمعه ۰۷ مهر ۹۱ در ساعت ۲۲:۰۵ (1346 نمایش ها)
انکار نمیکنم بچه که بودم بعد از تیله بازی کنار مغازه های شهر در شیشه اشی مشی جمع میکردم و تا حد مرگ میکوبیدمشون تا شاید سکه طلا بیرون بیارم
چکار میکنه تبلیغات با ما !
آپدیت شده جمعه ۰۷ مهر ۹۱ در ۲۲:۱۸ توسط [ARG:5 UNDEFINED]
برچسب ها:
انجمن های پیچک,
انجمن پیچک,
جمله های عاشقانه,
داستان های واقعی,
داستان های باور نکردنی,
داستان های جالب,
داستان جالب,
داستان خنده دار,
داستان زیبا,
داستان عبرت آموز,
داستان عشقی
- دسته بندی ها
-
این با من سیستم عامل مغز من سازگار است.
,
خاطره ها,عاشقانه ها,اشعار اینجانب و افراد بیگانه
,
شخصی
,
جالب