هر روز کمرنگ تر از دیروز...
توسط
در تاریخ دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۱ در ساعت ۱۶:۰۴ (9632 نمایش ها)
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم...
هر جا که میرم، آخرش دلم برای کنج اتاق خودم و سینی چای مادر تنگ میشه. فقط راه خونه رو بلدم.
یک سال پیش نوشتم:
آری می شود
می شود با خیال تو
تمام جاده های جهان را پیمود
تنها به من بگو
در کدام آبادی پنهان شده ای؟
به کسی نگو
من از جغرافیای جهان
فقط راه خانه ام را بلدم...
از
با
بی
تو
بودن
خسته ام...