مشاهده RSS Feed

فریاد سکوت

شعری از سهراب سپهری

به این مطلب امتیاز بدهید
و شکستم و دویدم و فتادم
درها به طنین های تو وا کردم

هر تکه را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه

بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز

در بن خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان

بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن

و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز

و شکستم آویز فریب

و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تاهسته هوش

و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم لرزیدم

وزشی می رفت از دامنه ای گامی همره او رفتم

ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم


برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات