╬ سامان ╬
توسط
در تاریخ دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۹۲ در ساعت ۰۰:۴۶ (3409 نمایش ها)
باتــوام دخـــتــر جــــان:
پسري که از اين سرِ شهر ميکوبه مياد دنبال تو
پسري که بدون ترس و محکم, همه جا دستاشو دورت حلقه ميکنه,
پسري که اس ام اساش کوتاه هست اما پر احساسه,
پسري که دستات رو تو چراغ قرمزِ خيابونا محکمتر ميگيره,
پسري که بي هوا برات اس ام اس هاي غمگين ميفرسته,
پسري که تو بيرون رفتناي دسته جمعي ساکت تر از هميشه است,
پسري که وقتي داري حرف ميزني تو صورتت لبخند ميزنه,
پسري که موهاتو از جلوي چشمات ميزنه کنار,
پسري که وقتي تو خودتي, قلقلکت ميده؛
اين پسر رو حق نداري اذيت کني؛ حق نداري...!
حرف های سامان :
مَنِــ بَـرایِــ سـآلـهـآ بـَعِـد مـیِـنویـسَـم
سـآلـهـآ بـَعـد کِـهـ چـِشـمـآنِـ تـُو دُوبـآرـهِِـ عـآشِـق مـیـشَوَـند
َافـسُوـس کـِهـ قـِصِهـِ ی مـ ـآدَر بـُزرـگـ دُرسـِتـ بـُود
هَـمیـشـِهِـ یِکـیِ بتُود یِـکیـِ نـَبُـود
نظــــــر یادتـــــــ نـــــــــره هـــــا