درست مثل فنجان قهوه که ته می*کشد ، پنجره کم*کم از تصویر تو تهی می*شود ... حالا من مانده*ام و پنجره*ای خالی و فنجان قهوه*ای که از حرف*های ناگفته پشیمان است...