باز هم بازگشت به جنگل و آن سکوت دل انگیز شبانه و سوال های تکراری فلسفی و پوزخند شغال پیر همسایه که معلومه تو این چهار سال چه غلطی می کردی؟
شب هم آهنگی لب ها می لرزند. شب می تپد. جنگل نفس می کشد. پروای چه داری ، مرا در شب بازوانت سفر ده انگشتان شبانه ات را می فشارم ، و باد شقایق دوردست را پر پر می کند به سقف جنگل می نگری: ستارگان درخیسی چشمانت می دوند بی اشک چشمان تو ناتمام است ، و نمناکی جنگل نارساست