مشاهده RSS Feed

باران دلتنگی

او یکی رو جز من داشت

به این مطلب امتیاز بدهید
نقل قول نوشته اصلی توسط باران دلتنگی نمایش پست ها
این متن رو از مقدمه کتاب ((اون یکی رو جز من داشت)) از مریم حیدرزاده انتخاب کردم چون واقعا قشنگ بود حتما بخونیدش



من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند . شکست نه برای پنهان کردن است و نه برای پنهان شدن.

میگویند از صبح بنویس ٬ از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت ٬ باران پنجره چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال ٬ اما من گمان می کنم این خیلی خوب است که نمیتوانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم . بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز ٬ که حضورش تنها معجزه لحظه های تنهایی من است .

قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه دوست داشتنی زندگیم از عهده داشتنش بر آید .

سقف اعتماد تعمیری ست ٬ مدام چکه میکند ٬ آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالی ست ٬ نمیتوانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را.

مهم نیست ٬ تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد و آتش را میسوزاند .

این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور حقیقی داشته است ٬ اگر ترانه ها ثمره تخیل بود به جنون نمی رسید ٬ اعتراضی نیست کسی که به او نمیرسد به جنون رسیده از او راضی است . خلاصه غم سنگینی است اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست ٬ می شود در عین بازنده بودن سربلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.

قرار بود حقیقت را بگویم سخت است ٬ بی علاج است ٬ دانستنش آدم را کم کم می کشد ٬ گریه شبانه می آورد ٬ اما همین است خبر کاملا ناگوار است اون یکی رو جز من داشت .

سکوت میکنم تا به خاک سپردن آخرین خاکستر های آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد ٬ گریه میکنم با شکوه ٬ مثل اقیانوس ٬ بلند مثل اورست ٬ او نمی شنود و نمیداند که ماه ٬ خوشبختی مشترک همه بی ستاره هاست .

یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته من است :

چی کار کرد این دل سادم که از چشم تو افتادم ؟
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
عاشقانه

نظرات