این متن رو از مقدمه کتاب ((اون یکی رو جز من داشت)) از مریم حیدرزاده انتخاب کردم چون واقعا قشنگ بود حتما بخونیدش
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند . شکست نه برای پنهان کردن است و نه برای پنهان شدن.
میگویند از صبح بنویس ٬ از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت ٬ باران پنجره چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال ٬ اما من گمان می کنم این خیلی خوب است که نمیتوانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم . بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز ٬ که حضورش تنها معجزه لحظه های تنهایی من است .
قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه دوست داشتنی زندگیم از عهده داشتنش بر آید .
سقف اعتماد تعمیری ست ٬ مدام چکه میکند ٬ آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالی ست ٬ نمیتوانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را.
مهم نیست ٬ تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد و آتش را میسوزاند .
این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور حقیقی داشته است ٬ اگر ترانه ها ثمره تخیل بود به جنون نمی رسید ٬ اعتراضی نیست کسی که به او نمیرسد به جنون رسیده از او راضی است . خلاصه غم سنگینی است اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست ٬ می شود در عین بازنده بودن سربلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.
قرار بود حقیقت را بگویم سخت است ٬ بی علاج است ٬ دانستنش آدم را کم کم می کشد ٬ گریه شبانه می آورد ٬ اما همین است خبر کاملا ناگوار است اون یکی رو جز من داشت .
سکوت میکنم تا به خاک سپردن آخرین خاکستر های آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد ٬ گریه میکنم با شکوه ٬ مثل اقیانوس ٬ بلند مثل اورست ٬ او نمی شنود و نمیداند که ماه ٬ خوشبختی مشترک همه بی ستاره هاست .
یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته من است :
چی کار کرد این دل سادم که از چشم تو افتادم ؟