18: اعترافات DayaN
توسط
در تاریخ چهارشنبه ۱۳ اسفند ۹۳ در ساعت ۱۹:۴۸ (31998 نمایش ها)
خنزر پنزر ....
توپ داغونم نمیکُنه..... چشِ شیطون کر، توپِ توپم....
این مال و منال مفتی، همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصلِ یه عمر جوب گردیه...
آقامون ظروفچی بود، خودمون شدیم جوبچی، جوبچی. آقا مجیدِ ظروفچیِ جوبچی.
هههههههه!
میخِ زنگ زده، زنجیلِ زنگ زده، تارزانِ زنگ زده، ساعتِ زنگ زده.....
حواستو ضرب کُن، جمع کُن! حواستو ضرب کُن، جمع کُن!
سااااااااااعتِ زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه، چون زنگاشو زده.....
داداش حبیب! ما داداشیم، از یه خمیریم، اما تنورمون علیحده اس. تنورِ شما عقدی بود، مالِ ما تیغه ای ـ صیغه ای. کلّه شماها شد عینهو نون تافتون، گرد و تُلمبه قلمبه، کلّه ما شد عینهو نون سنگک. (خوب شد که بربری نشدیم.)
آقا مجید! تافتونیا، اونطرفیا، اونوریا، همونایی که بعد از چلّه آقات تو رو انداختن تو این اتاق یه دری، همۀ این ثروتو ضبط میکنن.
داداش حبیبم یه نفره تو اونا. غُربتی یا یه لشگرن. جَخ سرِ داداش حبیبم مثل اونا تافتونیه، نه سنگکی. با اونا تنی یه، با من ناتنی یه. با من ناتنی یه، با اونا تنی یه. ناتن تن تنی یه، تن تن تنی یه، ناتن تنی یه، ناتن تنی، ناتن تنی، دنگ. . .
آقا مجید! اگر غُربتی یا برگشتن گفتن: جوبچی، لجن جمع کُنه. بگو: دامادتون که دواتچی یه، لیقۀ دوات جمع می کنه. و از اینم بدترِ آدمِ دورغگو دشمنِ خداست.
ای وای که چقدر دشمن داری خدا! دوستاتم که مائیم، یه مُشت عاجزِ علیلِ ناقص عقل، که در حقّشون دشمنی کردی....
پ ن ۱ : تنها که باشی مات می شوی/ حتا اگر شاه باشی...
پ ن ۲ : باور دارم که نیرویی ماورای طبیعت وجود دارد...
پ ن ۳ : خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم / اما نشانم نده...
همچنان خاهم راند...