مشاهده RSS Feed

♥●• عشـــق فانتــــزی سامان •●♥

عشق فانتـــــزی سامان

به این مطلب امتیاز بدهید
باران، قصيده واري،

- غمناك -

آغاز كرده بود.

مي خواند و باز مي خواند،

بغض هزار ساله ي درونش را

انگار مي گشود

اندوه زاست زاري خاموش!

ناگفتني است...

اين همه غم؟!

ناشنيدني است!

پرسيدم اين نواي حزين در عزاي كيست؟

گفتند: اگر تو نيز،

از اوج بنگري

خواهي هزار بار از اوج تلخ تر گريست! " مشیری "

برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته بندی ها
عاشقانه

نظرات